بخش ۲ - ستایش خرد
بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم
بخش ۴ - گفتار اندر آفرینش مردم
بخش ۵ - گفتار اندر آفرینش آفتاب
بخش ۶ - در آفرینش ماه
بخش ۷ - گفتار اندر فراهم آوردن کتاب
بخش ۸ - داستان دقیقی شاعر
بخش ۹ - بنیاد نهادن کتاب
بخش ۱۰ - در داستان ابومنصور
بخش ۱۱ - ستایش سلطان محمود
بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بود یادگار
بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند
نمیرم از این پس که من زنده ام که تخم سخن را پراکنده ام
هر آنکس که دارد هش و رای و دین پس از مرگ بر من کند آفرین
شاهنامه فردوسی یکی از بزرگترین و برجستهترین حماسههای جهان است که سرایش آن سی سال به طول انجامید. محتوای این شاهکار ادبی، اسطورهها، افسانهها و تاریخ ایران از ابتدا تا ویران ساختن ایران توسط اعراب در سدهٔ هفتم است که در چهار دودمان پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان خلاصه میشوند و به سه بخش اسطورهای (از عهدکیومرث تا پادشاهی فریدون(، پهلوانی (از قیام کاوه آهنگر تا مرگ رستم( و تاریخی (از پادشاهی بهمن و ظهور اسکندر تا تاخت و تاز اعراب تازی به ایران) بخش میشود.
زمانی که زبان دانش و ادبیات در ایران به اجبار و ظلم و ستم اعراب به عربی بود، از نام های ایرانیان گرفته تا جایی که دانشمندان این سرزمین نیز مجبور به نوشتن آثار خود به آن زبان بودند فردوسی با سرودن شاهنامه موجب زندهشدن و جان بخشی به زبان فارسی شد.
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
دقیقی توسی سرگذشت گشتاسپ و ظهور زرتشت را به نظم آورد و چون به دست بردهای کشتهشد، شاهنامهٔ او ناتمام ماند. فردوسی در اندیشهٔ سرایش شاهنامه بود، اثری در حدود شصت برابر کار دقیقی به وجود آورد و زمانی که به داستان گشتاسپ رسید، هزار بیت دقیقی را در شاهنامهٔ خود نقلکرد.
سند روز کوروش بزرگ (۷ آبان):
بر اساس یک سند باستانی که «رویدادنامه نبونئید» نام گرفته است، روز سوم ماه Arahsamna بابلی، کوروش بزرگ پس از ورود به شهر بابل، با استقبال با شکوه مردم بابل روبرو شد (رویدادنامه نبونئید، ستون ۳، بند ۱۸ و ۱۹). این روز مصادف با ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد میباشد و ۲۹ اکتبر برابر هفتم آبان (در برخی از سالها هشتم آبان) است. بنابراین این روز به عنوان روز بزرگداشت کوروش مطرح شد و با استقبال ایران دوستان و دوستداران کوروش بزرگ همراه است.
به مناسبت ورود «منشور حقوق بشر کوروش بزرگ» به ایران در گاه ۱۳۸۹/۶/۱۹ خورشیدی
«منشور حقوق بشر کوروش بزرگ»، نامور به «استوانه کوروش» استوانهای سفالین است که در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به فرمان کوروش دوم هخامنشی شاهنشاه ایران ساخته شده و دور تا دور آن مجموعهای از سخنان و دستورهای شاهنشاه به خط میخی بابلی نقش گردیده است. این استوانه که به عنوان «نخستین منشور حقوق بشر» در جهان شناخته میشود، در پایههای شهر بابل قرار داده شده بوده است.
اکتشاف
در سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۸۷۹-۱۸۸۲) به هنگام کاوشهای باستانشناسی در بابل در میانرودان، «هورمزد رسام»، باستانشناس بریتانیایی آسوریتبار، استوانهی سفالین نامور به کوروش کبیر را یافت که شامل نوشتههایی به خط میخی بود. جنس این استوانه از گِل رُس است، ۲۳ سانتیمتر درازا و ۱۱ سانتیمتر پهنا دارد و دور تا دور آن در حدود ۴۰ خط به زبان «اکدی» و به خط میخی «بابلی» نوشته شدهاست. پژوهشها نشان داد که نوشتههای استوانه در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به دستور کوروش بزرگ پس از شکست «نبونید» («بختالنصر») و گشوده شدن شهر بابل، نوشته شده، به عنوان سنگ بنای یادبودی در پایههای شهر بابل قرار داده شدهاست. هماکنون این لوح سفالین استوانهای در بخش «ایران باستان» در موزه بریتانیا نگهداری میشود.
از سوی دیگر آشکار شد که بخشی از یک لوحهی استوانهای که آن را از آن نبونبید پادشاه بابل میدانستند، در حقیقت پارهای از استوانه کوروش بزرگ، از سطرهای ۳۶ تا ۴۳ است. پس از این کشف، این پاره از لوح استوانهای که در دانشگاه ییل (Yale) در آمریکا نگهداری میشد، به موزه بریتانیا در لندن انتقال داده شد و به استوانه اصلی پیوست گردید.
در جریان جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران، منشور کوروش بهرغم مخالفت دولت وقت بریتانیا برای چند روز به ایران آورده شد و به نمایش در آمد.
ساخت منشور
کوروش دوم، بنیان گذار پادشاهی ایران و آغازگر دودمان هخامنشیان، پس از پیروزی بر بابل، در آنجا تاجگذاری کرد و بخشش عمومی را فرمان داد؛ دینهای بومی را آزاد کرد؛ برای به دست آوردن مهر مردم میانرودان (بینالنهرین)، مردوک که کهنترین خدای بابل بود را به رسمیت شناخته، او را نیایش کرد و سپاس گفت. او هیچ گروه انسانی را، به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به مال و جان پیشهوران و کشاورزان بازداشت. او همهی کسانی را که برای اسارت به بابل آورده شده بودند گردهم آورد و زیستگاه آنها را به ایشان بازگرداند. کوروش همچنین قوم یهود را نیز از اسارت و بیگاری در بابل آزاد کرد.
جایگاه
این سند به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته میشود و در سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمی سازمان منتشر کرد. بدلی از این منشور در مقر سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگهداری میشود.
گزیدهای از مشهورترین بخش آن، در آغاز آورده میشود
منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکـَد، شاه چهار گوشهی جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوهی کوروش، شاه بزرگ … نبیرهی چیش پیش، شاه بزرگ…
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همهی مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ، دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.
من بردهداری را بر انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی نیاندازد.
مَردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم…
من همهی شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم همهی نیایشگاههایی که بسته شده بودند را بگشایند. همهی خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم…
همهی مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم. همهی مردم را به همبستگی فراخواندم. همچنین پیکرهی خدایان سومر و اَکـَد را که نَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. بشود که دل ها شاد شود…
خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستین شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی ِبلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: «به کوروش شاه، پادشاهی که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانیدار.»
من برای همهی مردم جامعهای آرام فراهم ساختم و دوستی و آرامش را به همهی مردم دادم.
یکی از پدیدههای تمدن در ایران باستان که هم پایهی دینی دارد و هم آیینی است ملی، نیرومندی، و بهداشت تن و روان است. آموزشهای اشوزرتشت درباره تندرستی و سلامت جسم زینتبخش برگهای فراوانی از اوستا و کتابهای دیگر زرتشتی است. واین دستورها همواره پایهی فلسفه مینوی ایرانیان باستان و راهنمای زندگی ایشان بوده است.
نیاکان ما در پرتو ورزشهای گوناگونی مانند سواری، تیراندازی، چوگان بازی، کشتی و پهلوانی و شطرنج، خود و فرزندانشان را به زیور این نشانههای نیکو میآراستند. ایرانیان باستان همواره به این نکته توجه داشته اند که ورزش وسیلهای است برای نیرومندی، و نیرومندی برای دستگیری از ضغیفان، نه برای زورگویی.
نیرومندی و تندرستی را از اهورامزدا میدانستند و برهمین آیین بود که هنگام زورآزمایی از اهورامزدا یاری میخواستند و این سنت باستانی تا به امروز در ورزش ایران و میان ورزشکاران ما جزء اصول و بایستههاست. چون به زورخانه وارد میشوند سرفرود میآورند و ورزش را با نام خدای یکتا آغاز میکنند.
در اوستا بارها از خداوند، نیرومندی و تندرستی درخواست شده چنانکه در یشتها آمده و چنین ترجمه شده است:
"بشود که تو ای سروش مقدس زیبابالا، به چهارپایان ما نیرو و به بدنهای ما سلامتی بخشی تا بتوانیم دشمنان خود را کشف نماییم و بتوانیم هماوردان را رانده، دشمنان بداندیش کینه ورز را براندازیم."
• سواری، تیراندازی
ایرانیان همواره در سواری و تیراندازی شهرت جهانی داشته، چابک سواری و مهارت در تیراندازی آنان در نبردها بارها یادآوری شده است. تیری که از کمان آرش جست و مایه رستگاری و آزادی ایران بود. تیراندازی ارزنده ترین ورزشی بوده است که ایرانیان از کودکی به فرزندان خود میآموختند.
اسب از اجزاء سواناپذیر خانوادهء ایرانیان به شمار میرود. اسب در حماسههای ملی و در گروه قهرمانان داستانها، نام برده شده است. چنانکه شبدیز و رخش دو نمونه میباشند، که فردوسی آنان را در گروه قهرمانان داستان خود ( خسروپرویز و رستم ) با احترام و بزرگی نام برده است. اسب سواری از ورزشهای کهن ایران باستان بوده است. در تاریخ آمده است که، چون فرورتیش از آشور شکست خورد پسرش هووخشتر برای جبران شکست چاره را در پرورش آموزش سپاهیان چابک سوار میبیند و بدین منظور برای به سامان کردن قشون و آموزش هرچه بیشتر سوارکاران میپردازد.
باگسترش سرزمین های ماد، نیاز به آموزش اسب سواری، تیراندازی، شکار و سایر ورزشها، بیش از پیش احساس شد و در روزگار هخامنشیان که ایران در سایهی بازوان توانای مردانی چابک، سالم و ورزیده به آخرین درجه بزرگی رسید. آموزش نیرومندی چون دیگر نهادها و پدیدههای دیگر همگانی، گسترش یافت.
کودکان را از سن پنج سالگی به تمرین واداشتند و نخست به آنها تیراندازی را به حالت پیاده و اسب سواری را جداگانه میآموختند و پس از اینکه نوجوانان در سواری و تیراندازی مهارت مییافتند، تیراندازی سواره را با هم تمرین میکردند تا به صورت سوارکاران و تیراندازانی ورزیده و کارآموزده میشدند.
«گزنفن» در «کورش نامه» مینویسد: «کودکان پارسی از خردسالگی کمان کشیدن و نیزه انداختن میآموزند و این ورزش تا ۱۶ و ۱۷ سالگی پایاست.»
برای نشان دادن اهمیت آموزشهای بدنی و فنون آن کافی است به سنگنبشتهی داریوش بزرگ شاهنشاه هخامنشی در نقش رستم توجه شود که چگونه داریوش به شوند ورزیدگی و مهارتش در سوارکاری ، تیراندازی و شکار برخود میبالد.
چنانکه در بند نهم سنگ نبشته گوید: «ورزیده هستم چه با هر دو دست و هر دو پا، هنگام سواری، خوب اسب میتازم، نیک کمان میکشم، به هنگام نیزه زنی چه پیاده و چه سواره خوب نیزه میزنم.»
• چوگان
بازی چوگان از زیباترین ورزشهای ایران باستان است. ورزشی است شادی بخش و شورانگیز، آموزنده، که تن و جان را نیرومند میسازد.
فن و آموزش آن، در چندین هزار سال پیش در ایران باستان گسترش داشته، چنان که فردوسی، با بهره از کتابی که تاریخ نوشتن آن را دو هزار سال پیش از خودش میداند، پیدایش بازی گوی و چوگان را از روزگار کیانیان میداند.
حماسههایی دربارهی آموزش و قهرمانان این فن سروده که یکی از نمونههای آن، داستان صحنه چوگان بازی سیاوش با افراسیاب است.
در آثار نوشته شده روزگار هخامنشی از چوگان و گوی نامیبرده نشده و روشن نیست این ورزش چگونه و با چه نامیبه کار برده میشده است. و به نظر میرسد در آن روزگار شکل سادهیی داشته، ولی از روزگار اشکانیان گسترش یافته است.
کودکان پیاده چوگان بازی میکردند و جوانان، سوار بر اسب در گوی زنی هنرنمایی مینمودند.
ورزش چوگان در روزگار ساسانیان بیش از دورههای دیگر ایران باستان برقرار بوده، و تماشاچیان بسیار داشته است. در این دوره چوگان بازی دارای برنامه منظم و حساب شدهای بوده است. خسروپرویز روزهای هرماه را چهار بخش کرده که بهرهی نخستین ویژهی چوگان بازی بود و یکی از استادان ماهر در این فن شاهنشاه را بر رموز و هنرنمایی های این ورزش آشنا میساخت.
فردوسی درباره سال آغاز آموختن چوگان بازی در داستان« شاپور دوم ساسانی» چنین گوید:
«به زودی به فرهنگ جایی رسید
کز آموزگاران سر اندر کشید
چو هفده شد او رسم میدان نهاد
هماورد و هم گوی و چوگان نهاد »
در داستان «بهرام گور»، شاهنشاه ساسانی نیز آمده که آن شهریار دلیر در هجده سالگی به پایه ای از فرهنگ و هنر رسیده بود که دیگر به موبدان برای فرهنگ، و به آموزگاران برای بازی چوگان و پرورش «یوز» و باز شکاری، نیازی نداشت.
این ورزش به شوند آن که در پرورش تن و نیرومندی اندیشه و پرورش روان، یکی از مفیدترین ورزشها به شمار میرفت، بیشتر مورد علاقه و توجه ایرانیان باستان بوده است.
• کشتی و پهلوانی
کشتی و پهلوانی دو پدیده نیرومندی است، یکی جسمی و دیگری مینوی.
گواینکه هر پهلوانی استاد کشتی است ولی هر استاد کشتی را نمیتوان پهلوان دانست. چون لازمه ی رسیدن به جایگاه پهلوانی انجام کارهای مینوی و اخلاقی است. کشتی یکی از ورزشهای بسیار کهن ایران است که گذشته آن، بر پایهی نوشتارها و حماسههای ملی ما، به حدود شش هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد. چنانکه فردوسی حماسه سرای بزرگ، رستم، گیو، گودرز،… را از آن روزگار میداند، که همگی قهرمانان کشتی و از پهلوانان و سرداران نامیایران بوده اند.
گزاف گویی نیست اگر بگوییم که به ندرت پشت پهلوان سرداران ایران به خاک رسیده باشد. و این از برای آموزش عالی فن کشتی و وجود استادان و پهلوانان ایران است که شاگردان را با دقیق ترین روشهای این فن میآموختند.
کشتی و زورآزمایی، نخستین و طبیعیترین ورزشهای ایران باستان است که از کودکی در سر هر کوی و بازار انجام میشده است. کشتیگیران حرفهای که خواهان رسیدن به درجه استادی و مقام پهلوانی بودند پس از آموختن آیین کشتی با رعایت اصول فنی، در برابر تماشاگران، کشتی میگرفتند. کشتی نوجوانان را استادان کشتی هر کوی آموزش میدادند و در میدان شهر که جای گردآمدن مردم بود و یا در زورخانههای محله، در نزد پهلوان شهر، فنون و آیین کشتی را به ایشان میآموختند.
آموزش کشتیگیران آزموده و کهنه کار را پهلوانان شهر به عهده داشتند که با آیین های ویژه در گاههای ویژه زیر نظر ایشان انجام میشد تا به درجه کمال میرسیدند و آنگاه پس از آزمایشهای فنی و عملی استاد کشتی میشدند. از چگونگی دقیق آموزش کشتی، آیین نامهها و کشتی ابزارهای ایران باستان سندهای زیادی در دست نیست. بنابر آنچه در نگارها، سنگ نگارشها و حماسهنامهها به ویژه در شاهنامه دیده میشود، گویا کشتی گیران حرفهای هنگام مبارزه کمربند میبستند که در میان آن حلقهای وجود داشته، و در آغاز کشتی مبارزان کمر یکدیگر را میگرفتند. فردوسی چنین میگوید:
به کشتی گرفتن نهادند سر
گرفتند هردو دوال کمر
پهلوانی:
در ایران باستان «پهلوان» به کسی میگفتند که در بیشتر ورزشهای میدانی و جنگی کارآزموده باشد، و از فنون سواری، تیروکمان و نیزه، گرز و زوبین و به ویژه کشتی سرآمد باشد، و بتواند سپاه و کشور خود را در مبارزه با دشمنان پیروز و سرافراز کند. این گونه یلان در روزگار صلح، پهلوان کشور و در هنگام نبرد سرداران سپاه بودند، که هم نیرو و هم غرور ملی و میهن پرستی داشتند. پهلوانان نامیسالی یکبار در نزد شاهنشاه برای گرفتن مقام پهلوانی نخست کشور که جهان پهلوان نامیده میشد، کشتی میگرفتند و این نام یکی از درجههای عالی ارتش به شمار میرفت. چنانکه سام، زال، گیو، رستم، … همگی جهان پهلوانان و فرماندهان سپاه ایران بوده اند.
پهلوانی در ایران باستان مکتبی است مینوی که جزو نیرومندی تن آرمانهای والاتری را دربرداشته و بر پایه علمی و فلسفی قرار گرفته است. که کمال شناخت، خوهای اخلاقی، جوانمردی، میهن پرستی و دستگیری از درماندگان از موارد اصلی آن است.
• شطرنج
نمونه ای از ورزش اندیشه در ایران باستان، گسترش بازی شطرنج است. به شوند آثاری که از کاوشهای باستانشناسی بهدست آمده است، شطرنج در ایران باید پیشینهای کهن داشته باشد. چنان که در زیر جام هخامنشی که از خرابههای «حسنلو» پیدا شده، نقشی از شطرنج دیده میشود. که در بخش زیرین کاسه، نقش مربع شطرنج مانندی که از یک سو دارای ۱۰ خانه و سوی دیگر ۹ خانه است، وجود دارد.
شکی نیست که شطرنج در آغاز بهگونه امروزی نبوده و مهرههای آن نیز اشکال دیگری داشته و رفته رفته دگرگون شده و به شکل امروزی درآمده است.
یک گونه نقش نیز در بشقابهای گلی پیدا شده در «سیلک» کاشان، دیده شده است. آنچه روشن است شطرنج یک ورزش اندیشهای در روزگار ساسانی به شمار میرفته و آن بازی شاهان، بزرگان و دانشمندان بوده است.
امروز شطرنج از ورزشهای اندیشهای جهان میباشد که هزاران نفر دورههای آن را میگذرانند و قهرمانان بزرگی هرساله پا به گسترهی شطرنج نوین میگذارند.
یارینامه:
آموزش و پرورش در ایران باستان، دکتر علیرضا حکمت، چاپخانه کیهان، چاپ نخست، تهران، ۱۳۵۰
سرودهای «یَتا اَهو وَئیریو» و «اشم و هو» به «پیرامون یشت» نامزدند و آوازهی خود را از اینرو دارند که بهواسطهی ارزش پیامی و تاثیرهای صوتی و روانی در پایان بسیاری از سرایشهای اوستایی آورده میشود. در این نوشتار به بررسی ژرفای معنی سرود «یَتا اَهو وَئیریو» پرداخته میشود:
زبان و ادبیات گاتهایی در شمار کهنترین زبانهای باستانی است و پژوهش پیرامون مفهومها و آموزههای آن نیازمند دورهها و آموزشهای ویژه دارد. اما این دلیل نمیشود که پژوهندهی آیین پیشینیان بهواسطهی تنگبودن گذرگاه واژها و کلمات گوشه گیرد. در این گستره افزون بر پهنهی کلمهها و دستورهای آوایی و دستوری، صحنهی جستجو برای دریافت معانی و آموزهها گشاده است و پژوهندهی باریکبین با دنبال کردن رد پای شناخت و معرفت سدهها را میکاود و به کمک چراغ اشارات و بشارات در ژرفای تاریخ گام مینهد و تایید دریافتهای خود را از شاعران و مورخان و نویسندگان اصیل که مشامی از رازنگاری دارند میجوید.
سرود «یَتا اَهو وَئیریو»در یسنا۲۷- بند۱۳ آمده است و با یکی دیگر از سرودهای «یسنا» بهنام «اشم و هو» به «فرامون یشت» یا «پیرامون یشت» نامزد است و آوازهی خود را از اینرو دارند که بهواسطهی ارزش پیامی و تاثیرهای صوتی و روانی در پایان بسیاری از سرایشهای اوستایی آورده میشود.
در اینباره که این دو سرود بهروشنی بیرون از هفده «های» گاتها قرار دارند و اینکه به گمان برخی پژوهندگان از سخنان اشوزرتشت نیستند، نمیپردازیم. اما آنچه آشکار است، مفاهیم این دو سرود پیوند ناگسستنی با پیام گاتها دارد و با روح حاکم بر اندیشههای گاتهایی همخوان است. این دیدگاه که باور دارد سرودهای نامبرده حاصل تراوشهای مینوی یکی از شاگردان و یاران نزدیک اشوزرتشت بوده است، نیز پذیرفتنی است.
هنگامیکه به ترجمههای سرود «یتا اهو» بازگشت میکنیم از اینکه توافق چندانی دیده نمیشود جای شگفتی نیست و این همه ناشی از کهن بودن زبان است.
نظر به ارزشمندی موضوع و اینکه سرود «اشم و هو» بهعنوان ساختار جامعهای ایدهآل و سرود «یَتا اَهو» بهعنوان تئوری سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-اقتصادی اشوزرتشت مطرح میشود؛ برگردانی ذوقی و برداشتی فارغ از هرگونه برگردانهای تخصصی و جستجوی واژگانی و ریشهیابیهای لازم، از این سرود ارایه میشود. و با تکیه بر تاثیر بعدی مفهومهای این پیامها که در گسترهی حکومتها و اندیشمندان دیده میشود، به گفتار خود ادامه میدهیم.
در این بخش به ترجمههایی ازسرود «یتا اهو» اثر محققین و پژوهندکان میپردازیم.
موبد اردشیر آذرگشسب اینگونه ترجمه میکند: «همانگونه که سردار دنیا(اهو) توانا ونیرومند است. به همان اندازه سردار دین(رتو=رد) نیز به مناسبت پاکی و اشویی خویش نیرومند میباشد. موهبت اندیشهی نیک(وهومن) نصیب کسی است که برابر خواستهی مزدا رفتار کند. سلطنت اهورایی ویژهی کسی است که درویشان و بینوایان را دستگیری کند.»
استاد جلیل دوستخواه در اوستای دوجلدی خود میگوید: “«یثه اهو ویئریو» را در اوستا «اهون ویریه» و در پهلوی «اهونور» یا «هونور» نیز گفتهاند این نیایش از پارههای «گاثانیک» «گاتا مانند» اوستاست و دارای سه سطر شانزده هجایی است و درنگ میان هجاها پس از هفتمین هجاست و در وزن درست مانند «اهو نویتی گاتا» است و به نظر میرسد که در اصل بر سر نخستین «گاتا» جای داشته است. اما جای کنونی آن در بند ۱۳یسنه هات ۲۷است. برگردان فارسی نیایش «یثه اهو ویئریو»در گزارش کنونی اوستا چنین است: «همان گونه که او رد برگزیده و آرمانی جهان «اهو» هست رد مینوی «رتو» و بنیادگذار کردارها و اندیشههای نیک زندگانی در راه مزداست. شهریاری از آن اهوره است. که او را به نگاهبانی درویشان بر گماشت.»”
دکتر علیاکبر جعفری در برگردان این سرود میگوید: «به سانی که سرور هستی را باید تنها از روی راستی برگزید، همان سان رهبر درستی را نیز باید پسندید. این دو دهش برگزیدن را منشنیک ارزانی داشته تا کارهای زندگانی بهنام و برای خدای دانا انجام گیرد. همچنین شهریاری از آن خدایی است که آباد کنندهیی را برای باز گردانیدن دینداران ستم دیده گمارده است.»
دکتر حسین وحیدی در برگردان خود گفته است: «هنجاری که بر جهان هستی فرمان میراند زندگی و سرنوشت مردمان را نیز زیر فرمان دارد. منش نیک از آن کسی است که از هنجار هستی پیروی کند و توانایی راستین را کسی دارد که برخواستهای نا هنجارش چیره گردد.»
آنچه از برگردانهای یاد شده برداشت میشود، نکتههایی است که اگرچه مشابه مینماید، ولی پس از باریکبینی به تفاوتهای آنها پیخواهیم برد که نشان دهندهی برداشتهای گوناگون ترزبانان(مترجمان) است. اما نکتهای که بهروشنی چشمگیر است، نادیده انگاشتن از پیوند معنایی بخشهای سه گانهی این سرود است، که در شکلی جداگانه و در چارچوب پیامهایی اهورایی، اخلاقی و اجتماعی نمایانده شده است. در برگردان دکتر حسین وحیدی این پیوستگی معنایی بهچشم میخورد، اگرچه منظور این گفتار را برآورده نمیکند.
به نظر میرسد سرود «یَتا اَهو وَئیریو»، در یک انسجام معنایی و منطقی کامل، تنظیم شده و بخشی از این سرود به منزلهی زمینهی درونشدن و پیوند با بخش سپسین خود است تا با ایجاد زمینههای درست، فرصت نتیجهگیری پایانی فراهمآید.
سخن را با این برگرفته از برگردانها پیمیگیریم و با تکیه برشواهد تاریخی و معرفتشناسی به زاویههای پنهان موضوع میپردازیم: «همانگونه که هستیآفرین بر جهان آفرینش فرمانروایی میکند، همانگونه خردمندترین مردم با شهریاری بر منی و خودی خویش و پیروی از هنجار هستی، به نمایندگی از هستی آفرین بر جهان مردم پادشاهی میکند و پشتوانهی فرمانروایی خود را از داد گستری و فرهنگپروری برمیگیرد.»
نوشتههای تفسیری بازمانده از روزگار ساسانیان سخن از جانشینی مرد پرهیزکار دارد، که نماد «هرمزد» است. و در پیمان خویش با اهورامزدا حضور گیتایی یافته است.
“پیش از آنکه اهریمن آمد، همیشه نیمروز بود که «رَبیهوَین» است، هرمزد بهیاری امشاسپندان به «رَبیهوَین»، مینوی یَزِشْن را فراز ساخت. به هنگام یزشنکردن همهی آفرینش را بیافرید و با بوی و فَرَوَهْر مردمان سگالش کرد و خرد همه آگاه را به مردمان فراز برد و گفت کدامیک شما را سودمندتر به چشم آید. اگر شما را مادی بیافرینم و به تن با دروج بکوشید و دروج را نابود کنید و شما را به فرجام درست و انوشه بازآرایم و باز شما را به گیتی آفرینم، جاودانه، بیمرگ، بی پیری و بیدشمن باشید، یا شما را جاودانه پاسداری بر ضد اهریمن باید کرد. ایشان بدان خرد همه آکاه، آن بدی را که از اهریمن دروج بر فروهرهای مردمان در جهان رسد دیدند و رهایی واپسین از دشمنی اهریمن و به تن پسین جاودانه درست و انوشهروان بازبودن را دیدند و برای رفتن به جهان همداستان شدند.”
بندهش-مهرداد بهار-رویه ۴۲
و در جای دیگر از بندهش اینگونه میخوانیم: “«هرمزد خدای آن چهار «دی» را اندر ماهها به همانندی نام خویش نهاد و خود نشیند بدان بی سر روشنی و آفریدگان مینو و گیتی را پاید به گیتی، نیز چنان نزدیک است که به مینو.
«بهمن»، «اردیبهشت» و «شهریور» او را بر دست راست و «سپندارمذ»، «خورداد» و «امرداد» بر دست چپ و سروش پیش ایستد، بِدان آمرزیداری هرمزد است، که آفریدگان زندگی کنند و بِدان رادی هرمزد است که بِدان برترین زندگی رسند و بِدان فرهمندی و همه آگاهی هرمزد است که از اهریمن رهایی یابند و به خویشی هرمزد رسند. او را نماد گیتی مرد پرهیزگار است هر که مرد پرهیزگار را رامش بخشد یا بیازارد آنگاه هرمزد از او آسوده یا آزرده شود.»
بندهش-مهرداد بهار-رویه ۱۰۸
در معنی سرود «یتا اهو» از واژهی «خردمندترین» بهجای «بهرهی نیک اندیشی» استفاده کردیم که اگر چه آشکارا این ویژگی(:صفت) را در سرود «یتا اهو» نمیبینیم. اما با یک واسطهی تفسیری میتوانیم درستی گزینش خود را نشان دهیم.
«بندهش» فروانرانی مرد پرهیزگار را نمونهای از فروانروایی هرمزد بر شمرده است و همانگونه که هرمزد در عالم نامحسوس و وصفناشدنی بر اریکهی فرمان نشسته است، مرد دانا که به زینت دانش مزدایی آراسته است، نمایی از دانایی مطلق هرمزد را به نمایش میگذارد و بنا به نسبی بودن امور گیتایی، به گونهایی طبیعی خردمندترین مردم به انجام نقش الهی میپردازد.
در گفتار «بندهش» از «مرد پرهیزگار»، نوع انسان اراده شده است، که زنان و مردان خردمند را دربر میگیرد. بودن امشاسپندان «بهمن»، «اردیبهشت» و «شهریور» به صیغهی مردانه و «سپندارمذ»، «خورداد» و «امرداد» به صفت زنانه در جایگاه وزیران دست راست و چپ و به یک نسبت، نشان از آن دارد که زنان و مردان، در شورای هماهنگی راهنمایی و رهبری امور یکسان را بر دوش دارند.
«بندهش» از مردمان بهعنوان پیماندارانِ روز نخست نام میبرد، که چون سربازان اهورامزدا، برای پیکار با نیروهای اهریمنی در گسترهی گیتی حضور مییابند. از اینرو پیوند مردمان با اهورامزدا پیوندی دوستانه است، که اشوزرتشت نیز در گاتهای خود از آن سخن میگوید: «ای خداوند جانوخرد، آرزو دارم به دیدار و مشورت تو مانند یک دوست نایل آیم.» هات ۳۳بند ۶
حافظ شیرازی نیز از این نوع رابطه میگوید. «سایهی معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد / ما به اومحتاج بودیم او به ما مشتاق بود»
پارهی سوم سرود «یتا اهو»، از یک نکتهی کلیدی نظام سیاسی اشوزرتشت، سخن میگوید که سفارش میکند رهبر حقیقی پشتوانهی فرمانروایی خویش را به پیروی از آیین اهورایی، از مردم وام میگیرد و دریافت میکند. مردمی که در سایهی رسیدگیها و ایجاد زمینههای مناسب به وسیلهی حکومت به زینتِ رفتارهای «مردمِ بافرهنگ» که خود را عضوی از یک جامعهی واحد میدانند، آراسته ساختهاند.
«کورش بزرگ» در جمع مردم و سربازان خود اینگونه سخن میگوید: « دوستان و یاران من ما باید خود را به همان صفتهای نیکی که در سرزمین خود پیش از رسیدن به این پیروزیهای بزرگ داشتیم، بیاراییم در پارس عموم سران و فرزانگان در ارگ شهر گردهماند و بر مردم فرمانروایی می کنند. ما باید در اینجا نیز همان روش را به کار بندیم. شما باید گرد من جمع شوید و به روش و کردارهای من چشم بدوزید و مراقب باشید که من به خویشکاری(:وظیفه) خود عمل کنم و من مراقب کارهای شما هستم. باید فرزندانی که از ما به وجود میآیند با همین سرشت و در پرتو همین آیین یزدانی، رشد و پرورش یابند. ما باید بکوشیم تا فروزههای پسندیده را در نهاد فرزندانمان پرورش دهیم، در این صورت میتوانیم هر روز خود را نیکوتر از روز پیش کنیم و فرزندانمان حتا اگر بخواهند بهراه نادرست بروند، چون در پیرامون خود، جز پاکی و راستی نمیبینند و سخنی جز سخنان شایسته نمیشنوند، بیگمان راههای نادرست بر آنها بسته خواهد بود.» کورش نامه- گزنفون (برگردان از رضا مشایخی)
فلاسفهی یونان باستان و دلبستگی آنان به دانش و حکمت دانشوران شرق بهویژه اشوزرتشت خود داستانی است که در آثار آنها دیده میشود که نشان از انتقال بنمایههای اندیشههای ایرانی دارد، که سقراط و افلاتون از نتیجههای این بوستان معناست. افلاتون در کتاب «جمهور» از «مدینهی فاضله » سخن میگوید و هم او فلاسفه را تنها شایستگان امر زمامداری میداند. در کتاب جمهور نوشتهی افلاتون در مقدمهی مترجم(فواد روحانی) میآید.:
«سقراط از آنچه در پایان کتاب پنجم گفت چنین نتیجه می گیرد که چون تنها فلاسفه علم به عدالت مطلق و همهی حقایق ثابته دارند. آنان هستند که اصول قانونگذاری و حکومت را می توانند چنانکه باید وشاید دریابند و چون عاشق حقیقتند پس همهی نیکیها را نیز مانند سرعت دریافت، تلاش، شهامت و میانهروی را دارا هستند و بنابراین تنها آنان را می توان شایستهی زمامداری دانست.» رویهی ۳۳۲جمهور افلاتون (فواد روحانی)
در بخش ششم همین کتاب سقراط چنین میگوید:
«فیلسوف حقیقی خویشتندار است و از هر گونه حرص و طمع، آزاد زیرا موجباتی که دیگران را برای بدستآوردن دارایی و تجمل وادار میکند در او تاثیر ندارد و خواست این چیزها به هیچ روی با روحیهی او ساز گار نیست.» رویهی ۳۳۸
در یکی از سنگنبشتههای بازمانده از روزگار هخامنشیان، «داریوش بزرگ» میگوید: «اهورامزدا این سرزمین را پریشان و درهم شده دید. مرا به شاهی آن بر گماشت. بهیاری وی من نظم و آرامش را در آن برقرار ساختم و چنان شد که فرمانم بیچونوچرا در همان جا اجرا شد. ای مردمان با فروتنی و ادب فرمان اهورامزدا را گردن نهید.»
در سخنان داریوش نکتهی ارزشمندی دیده میشود. داریوش از فروتنی و ادب مردمان سخن میگوید مردمیکه آمادگی و شرایط درک پذیرش رهبری شایسته و فرزانه را دارند این نکته را با درونمایهی سرود بیست و نهم گاتها برابر نهاد دانست: «آنگاه روان آفرینش با بانگ بلند گوید آیا من باید بدون چون و جرا پشتیبانی شخص ناتوانی را بپذیرم و به سخنان او گوش دهم. بهراستی مرا آرزوی شهریار نیرومند و توانایی بود. چه هنگام چنین کسی برای یاریم بپا خواهد خاست و با بازوان نیرومند خود مرا پشتیبان خواهد بود.» هات ۲۹ -بند ۹
پس از این گلهگذاری اهورامزدا مژده میدهد که زرتشت را با آراستگی خرد سرشار و شیوایی بیان و نیروی منطق به حمایت جهانیان بر گمارد: «ای اهورامزدا و ای اشا به اینها(زرتشت و پیروانش) نیروی مینوی و توانایی بخشید. ای وهومن تو نیز به زرتشت آن نیروی اندیشه و هوش سرشار ارزانیدار تا در پرتو آن به جهانیان آرامش و آسایش بخشد. ای دانای بزرگ ما همه او را برگزیدهترین آفرینش و شایستهترین فرزند تو دانسته و به رهبری خویش میپذیریم.» هات ۲۹ -بند ۱۰
مقاومت نخستین «گِئوش اُوروان» نسبت به برگزیدهشدن اشوزرتشت نشان از درک ناقص جامعهای دارد که تنها زور و قدرت را مایه ایجاد امنیت و آرامش اجتماعی میداند و این گفتوگو و نمایش نمادین و مثالی که در پردهی هات ۲۹ گاتها برابر چشم اهل خرد نهاده شده است تا آنجا ادامه پیدا میکند که، «گِئوش اُوروان»(افکار عمومی) موفق به درک بهتری از توانایی و قدرت میشود و انگار که فردوسی در گوش دل او میگوید: «توانا بود هرکه دانا بود / به دانش دل پیر برنا بود»
تئوری کشورداری اشوزرتشت، پس طی یک دوره بلوغ و رشد، در نظام سیاسی هخامنشیان جامهی عمل پوشید و در شکل عملیاتی در صحنهی بین المللی مطرح شد. این شیوهی فرمانروایی بدان پایه از کامیابی دست یافت که حکومتهای پس از آن، حتا برخی از فرمانروایان هخامنشی که از شیوهی درست پدران خویش دور شده بودند از ظواهر روش پیشینیان بهره میگرفتند و بدین وسیله نزد مردم در جستجوی مقبولیت برمیآمدند. فرمانروایان ساسانی با شعار «چو فرمان یزدان چو فرمان شاه»، دیر زمانی بر مردم فرمان میراندند و حکومتهای پس از یورش تازیان با عنوان «خلیفه الهی» به معنی جانشین خدا بر مردمان فرمان میراندند و تا این اواخر شاهان قاجار با وصف «ظل الله» به معنی سایهی خدا زمام کشور را در دست داشتند.
در پایان باید گفت آنچه از سرود سپند «یتا اهو»برمیآید حضور خردمندترین و شایسته ترین فرزند اهورایی برای انجام خواست اهورایی میباشد و میتوان سفارش به رفتارهای حزبی و گزینش بهترین را از آن برداشت کرد. انجام امری که به گونهای طبیعی بر پایهی فرهنگ گستری و فرهنگ پروری ممکن خواهد شد.
شاید پیوند مواضع سیاسی- اجتماعی هزارههای پیش و مقایسه آن با مسایل و ساختار سیاسی کشورها در روزگار کنونی و نوین کمی شگفتآور و گزافه باشد. با این حال باید گفت «انجمن مغان»، مادر مجلسها و پارلمانهای مشورتی است و هنگامیکه از مناقشهی مادها و پارسها سخن میگوییم، باید نوعی از طرح دیدگاههای حزبی را ببینیم و در ارزیابی «مجلس مهستان»، اشکانیان را با دیدگاههای نوگرانه(:تجددطلبانه) بنگریم که سران برای مشارکت بیشتر و ارج نهادن به حقوق قومها گردهم آمدهاند تا همهی مردم بهیک اندازه، خود را در حکومت سهیم بدانند.
کنکاشی در گاهنگار زندگی «نبونئید»، فرمانروای بابل نشان میدهد که «کورش بزرگ» در هفتم آبان ماه سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح، به بابل وارد شده و فرمان آزادی مردمانِ دردمندِ بابل داده است. «نبونئید» که در نوشتههای تورانی و اسلامی با نام «داریوش مادی» نامور است، توسط یونانیان «نابونیدس» خوانده میشود. گاهنگار «نبونئید» نشان میدهد که لشکریان او در سال هفدهم از فرمانرواییش در شهر «اپیس»، کشتاری به راه انداختند.
در روز سوم از ماه «ارحسمَن» برابر با هفتم آبان ماه سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح، کورش بزرگ همراه با پسر بزرگش، کمبوجیه دوم، در آرامش و صلح کامل و بهدور از خونریزی، درون بابل شد. بابلیان از این پارسی استقبال و «نبونئید» را نفرین کردند. برپایهی نوشتهی «برسوس»، تاریخنگار نامی یونانی زبان میانرودانی، «کورش بزرگ»، «نبونئید» را به کرمان فرستاد. از اینرو هنگامهی چیرگی و وارد شدن کورش بزرگ به بابل، سبب نسبت دادن این روز به روز جهانی «کورش بزرگ» است.
سرایندهی گرامی، رستم خسرویان(رخسار) چکامهای دربارهی این بزرگمرد، سرودهاند که در زیر آورده میشود:
ای پادشه نیک جهان، ای کورش / ای اختر جاوید زمان، ای کورش
منشور آزادی تو ورد زبان، ای کورش / خوش دادهای ز خورشید نشان، ای کورش
اندیشهی نیک تو ز زرتشت زمان، ای کورش / نیکو سخنست در دل و جان، ای کورش
تو نام اهورا به زبان داشتهای، ای کورش / فرمان اشویی از مغان داشتهای، ای کورش
تو گوهر نیک در نهان داشتهای، ای کورش / از آتش مهر بس نشان داشتهای، ای کورش
بر نیک و بد زمان چه پرداختهای، ای کورش / فرمان رهایی بشر ساختهای، ای کورش
پایان سخن، خدای ایران، یارت / بر اوج گروسمان، مزدا، دارت