نوروز، جشنی جهانی با ریشهی ایرانی
نوروز یکی از دو نقطهی اعتدال در سال خورشیدی زمین و بزرگترین جشن پایهگذاری شده برپایهی دگرگونیهای فصلی و اقلیمشناختی است. درباره ریشههای تاریخی آن در اسناد ملی ایرانیان، به میزان بسنده آگاهی داریم. برای نمونه: «برخی از بزرگان ایران میگویند سبب اینکه این روز را نوروز مینامند، این است که در روزگار تهمورث، صائبه آشکار شدند و چون جمشید به پادشاهی رسید، دین را نو کرد و این کار بسیار بزرگ به چشم آمد و آن روز را که روز تازهای بود، جمشید جشن گرفت. اگرچه پیش از این هم نوروز بزرگ بود.» (1)
دربارهی ریشهی ستارهشناختی آن و چگونگی دستیابی ایرانیان به آن نیز ابوریحان بیرونی این گونه یاد میکند: «در این روز آیین بر این است که مردمان برای یکدیگر پیشکشی میفرستند و چرایی آن، چنانکه آذرباد موبد بغداد گفت، این است که نیشکر در کشور ایران، روز نوروز یافت شد و پیش از این کسی آن را نمیشناخت... جمشید روزی نیای دید که کمی از آبهای درون آن به بیرون تراوش کرده.... دید که آن شیرین است، فرمان داد که آب این نی را بیرون آوردند و از آن شکر سازند و آنگاه در روز پنجم شکر به دست آمد و از راه تبرک به آن، مردم برای یکدیگر شکر، پیشکش فرستادند و در مهرگان نیز این کار را به همین میزان تکرار کردند و از اینرو برای آغاز سال، انقلاب تابستانی را برگزیدند که انقلابین را از اعتدالین بهتر میشود به یاری ابزارها و چشم آگاه شد. اما اعتدالین را نمیشود شناخت مگر پس از اینکه انسان در آغاز کار، عرض بلد و میل کلی را بداند... چون انقلاب تابستانی به سمت سر مردم شمالی نزدیکتر است، از این رو ایرانیان آن را برگزیدند و از انقلاب زمستانی چشم پوشیدند. نیز هنگام انقلاب تابستانی، غلات بهدست میآید، پس برای اینکه خراج از کشاورز بگیرند، از انقلاب زمستانی بهتر است.»(2)
چنانکه آشکار است و بیرونی نیز به آن اشاره کرده، نخستین بار، یک رخداد تصادفی و سپس تجربی شوند(:سبب) یافت دو نقطه اعتدال سال خورشیدی زمین شده است. دو نقطهای که در روند تاریخی و فرهنگی ایرانیان، نوروز و مهرگان نام گرفتند.
اما در کنار این دیدگاه، دیدگاه دیگری نیز هست و آن پیدایش نخستینبار این جشن بهاره در میانرودان و در میان سومریان است. پژوهشگران نامداری چون مهرداد بهار، نوروز ایرانیان را برآمده از جشن بهاره «زگموگ» یا «اکیتو» دانستهاند(3) که البته شوند آن نیز روشن است: دیرینگی تاریخ سیاسی و فرهنگی و نیز برگزاری میانرودانیها از ایرانیان بیشتر پنداشته شده است.
اینک ببینیم کدام دیدگاه میتواند از درستی برخوردار باشد، اینکه جشن بهارهی مورد گفتوگو، در شمار سرمایههای فرهنگی ایرانیان به شمار میآید یا میانرودانیان.
اصولا زمانی که مردمان به کشاورزی روی نیاورده بودند و همچنان روزگار خود را با شکار و گردآوری خوراکهای گیاهی خودرو، میگذراندند، نمیتوانستند توجه چندانی در دگرگونیهای آب و هوایی زیستگاههای خود داشته باشند، زیرا خوراک همواره و تصادفی فراهم بود. اما از زمان گسترش شگفتانگیز کشاورزی(نه پیدایش آن)، آدمی نیازمند آن بود که خود را با این شرایط ناپایدار هماهنگ کند و این هماهنگی، آشکارا در گرو شناخت پدیدههای در پیوند با زیستبوم بود. چنانکه بیرونی نیز آن را یادآوری کرد، تجربه، عاملی بوده است که انسان دست به شناسایی و کشت گیاهان ویژهای بزند. در کنار این شناخت، دستاوردهای تجربی دیگری چون یافتن زمانهای مناسب کشت و برداشت یک گیاه، شوند(:سبب) شناسایی و تعریف این زمانهای ویژه شد.
بنا به گزارشی که بیرونی نوشته، یافتن دو نقطهی اعتدال برای نخستین بار(اعتدال بهاری یا نوروز و اعتدال پاییزی یا مهرگان)، در پی برداشت بهینه از نیشکر بوده است. یافتن این دو نقطهای که بسیار سختتر از یافتن دو نقطه انقلاب تابستانی و زمستانی است. بنابراین، ایرانیان با یک تجربهی کشاورزی، هم دو نقطه اعتدال را پیدا کردند و هم دو نقطهای را که بلندترین روز و شب یک سال خورشیدی بهشمار میآیند. این رخدادها، سپسها در فرهنگ ایرانی، به عنوان چهار جشن بزرگ که دو تای آنها همچنان در جایگاه خود گرامیداشته میشوند، ماندگار شدند: نوروز، مهرگان (دو اعتدال) و تیرگان و چله (بلندترین روز و شب سال).
نزدیک بودن روز برگزاری دو جشن به یکدیگر(مانند مهرگان یکم مهر که نجومی بود و جشن پیروزی خیزش ایرانیان به رهبری کاوه و فریدون بر بیوراسپ (ضحاک)،(5) شوند آن شد تا مدتها ایرانیان این دو را در کنار هم و سرانجام باهم برگزار کنند و روزی در یادها ماند و این گونه، روز و رخداد ستارهشناختی فراموش شد. از این رو، تیرگان نه یکم تیر بلکه در روز سیزدهم تیر(رخداد پایان محاصرهی ایران توسط تورانیان) (6) و مهرگان نه یکم مهر بلکه شانزدهم این ماه (روز پیروزی فریدون و همچنین، روز پیروزی داریوش بر گئومات مغ نیز به شمار میآید(7) که گرچه پس از آن فراموش شد، اما در کنار رخداد فریدون پیشدادی، تاثیر روانشناختی خود را به گونهی جداگانه بر ذهن ایرانی گذارد)، برگزار میشود.
اما در میانرودان شرایط کاملا متفاوت است. در این سرزمین، تنها یکی از جشنهای چهارگانه شناخته شده بود که همان جشن بهاره است. بنابراین، چهارچوب منطقی یافتن این سنتها، ناقص و بدون ریشه و آبشخور به چشم میآید. وارون آنچه در فرهنگ ایرانی به گونهای روشن و کامل دیده شد. اما ریشهی دیدهشدن این تک جشن ستارهشناختی در میانرودان چیست؟ پاسخ آن را میتوان، در فرهنگها و مردمانی دانست که پیش از سومریان در میانرودان، روزگار درازدامنی را داشتند. دو فرهنگ سامره و حلف(هزارههای هفتم و ششم پیش از میلاد) که از دیدگاه «ماریا گیمبوتاس»، باستانشناس آمریکایی- لیتوانیایی و «مری ست گاست»، پژوهشگر برجستهی آمریکایی، به شوندهای فرهنگی و باستانشناختی که برشمرده شدهاند(چون گسترشدهندگان کشاورزی از فلات ایران به میانرودان به عنوان اصلی زرتشتی برپایهی نوشتههای اوستایی بر گسترش کشاورزی و آبادسازی زمینها و گسترش مفهومهای آیین بهی از راه نقشهای روی سفالهای منقوش در عصر نوسنگی که سندی دیگر بر زندگانی اشوزرتشت در هزارهی هفتم پیش از میلاد هستند)(8) و فرهنگ عبید(هزاره پنجم پیش از میلاد) که پدرِ فرهنگی سومر بهشمار میآید و از دید ساموئل کریمر، سومرشناس برجستهی امریکایی، برآمده از کشاورزان ایرانی کوچنده به میانرودان بوده است.(9) فراموش نکنیم که این جشن بهاره، بارها از سوی قدرتهای سامی چیره بر میانرودان چون آشوریان، کنار زده شده است که خود میتواند نشانهای از رویارویی با سنتهای ناخویشاوند دانسته شود. سنتی که دگربار نوبابلیها(کلدانیان) با بیرون راندن آشوریان برپا کردند،(10) کسانی که همتباری آنان با مادیهای ایرانی، خود یک دیدگاه است.(11) در یک گردآوری، ریشههای پیدایش و برگزاری جشن نوروز، در میان ایرانیان، از دیرینگی بسیاری برخوردار بوده و همین امر، میتواند ما را در ایرانی دانستن خاستگاه آن راهنمایی کند.
یارینامه:
1- بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، برگردان از اکبر دانا سرشت، 1352، تهران، نشر ابن سینا، رویههای 280 و 281.
2- همان، رویههای 281 و 282.
3- جستاری چند در فرهنگ ایران، 1373، نقل در رضی، هاشم، جشنهای آب، 1385، تهران، نشر بهجت، چاپ چهارم، رویه 44.
4- بیرونی، همان، رویههای 292 و 293.
5- برای آگاهی از نزدیکی این دو جشن، ر.ک به همان، رویههای 292-290.
6- بیرونی، همان، رویههای 287 و 288، مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب، برگردان از ابوالقاسم پاینده، 1365، تهران، نشر علمی و فرهنگی، چاپ سوم، ج1، رویه 219 و بسیاری دیگر از منابع.
7- - نارمن شارپ، رلف، فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی،1384، تهران، نشر پازینه، چاپ دوم، سنگ نبشته بیستون. داریوش در این کتیبه، روز کشتن گئومات را دهم ماه باگَ یادئیش (مهر ماه) نوشته است.
8- Gimbutas, Marija, The Civilization of the Goddess,1991, HarperSanFrancisco.
ست گاست، مری، آنگاه که زرتشت سخن گفت، اصلاحات فرهنگی و دینی در دوره نوسنگی، ترجمه عسکر بهرامی، 1390، تهران، نشر ثالث، چاپ اول، رویههای 44، 57-54، 63-60، 96-83، 128 و 129.
9- کریمر، ساموئل نوآ، الواح سومری، برگردان از داوود رسایی، تهران، 1385، نشر علمی و فرهنگی، چاپ سوم، رویههای 190-185.
10- سویشر، کلاریس، خاور نزدیک باستان، برگردان از عسکر بهرامی، 1384، تهران، نشر ققنوس، چاپ دوم، رویه 129.
11- در این باره، ر.ک به مقاله نگارنده: آیا فرمانروایان آخرین دودمان بابل ایرانی بوده اند؟ امرداد 89.
سرچشمه ، سورنا فیروزی ، امرداد